دوشنبه 93 فروردین 25 :: 10:47 صبح ::نگارنده : موسوی
کودکان زیبایند ..همیشه....برای همه..... صداقت و پاکی شان زیبا تر ....و آرزوهایشان ناب ناب....آرزوهای کوچکی که برای خودشان بس بزرگ است...وحرفهای دلهای کوچک و پاکشان با بیان شیرین کودکانه شان،زیباترینند... امروز میخوام چند ارزو از ارزوهای کودکان رو براتون از کتاب ارزوهای بزرگ کودکان(نگار حقانی ذبیحی ) بیارم: سارا (کلاس دوم):بهترین ارزوی من اینه که وقتی خواهرم به دنیا اومد اسمش رو سفید برفی بذاریم تا جادوگر بدجنس به او سیب سمی بدهد. مریم(کلاس چهارم):من میخواهم دکتر مغز بشوم و شوهرم معلم دبستان باشد . اسمش علیرضا باشد و یک دختر اسمش سارا باشد و پسر اسمش سامان باشد. خودمم که مریمم و یک بچه کوچک داشته باشم و یک روز با خانوادم به پارک برویم که خوش بگذرد.با سپاس گذاری از شما مجید(10ساله):من مجید هستم . ارزو دارم هرچه زودتر بزرگ شوم تا سربازی بروم و بعد گواهی نامه بگیرم و ماشین بخرم و کم کم یک خانه بخرم و یک مغازه باز کنم و بعد از چند روزی که کارم رونق پیدا کرد پدر و مادرم برای من به خواستگاری بروند تا پیروز شوم و بعد دوتا بچه ی با ادب داشته باشم و بچه هایم با شخصیت و با علم باشند و در تیم پیروزی باشند. شبنم (کلاس سوم):من ارزو دارم که مادرم بچه دار بشود . و خاله ی من ازدواج کند . و بچه دار بشود. خاله من وقتی ازدواج کرد شوهر خوبی گیرش بیاید. و تا وقتی که میخواست عروسی کند مادربزرگ من یعنی عزیز جونم انشاالله زبونم لال زبونم لال نمی رد و زنده باشد. و مادر من هم تا وقتی خاله جونم ازدواج کرد بچه دار شود.تمام (بی نام):من از خدا میخواهم که لتفن یک اقل درست حسابی به من بدهد تا من در حل کردن ریاضی گیر نکنم .مرسی لادن:رج لب میخام. اردلان :من ارزو دارم که خدا همه ی مردگان را به راه راست هدایت کند و همه زندگان همیشه زنده بماند. ملیحه (کلاس سوم):من می خوام جام را از این جا اوز کنم و برم پیش لیلا دوستم و سر میز بنشینم |